English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 255 (6177 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
swap U اخراج کردن
swapped U اخراج کردن
swaps U اخراج کردن
swopped U اخراج کردن
swopping U اخراج کردن
swops U اخراج کردن
oust U اخراج کردن
ousted U اخراج کردن
ousting U اخراج کردن
ousts U اخراج کردن
eviction U اخراج کردن
evictions U اخراج کردن
expel U اخراج کردن
expelled U اخراج کردن
expelling U اخراج کردن
expels U اخراج کردن
can U اخراج کردن
canning U اخراج کردن
cans U اخراج کردن
cast out U اخراج کردن
exorcise U اخراج کردن
out with U اخراج کردن
send down U اخراج کردن
dis- U اخراج کردن
to expel [from] U اخراج کردن [از]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
sack U اخراج کردن یاشدن
sacked U اخراج کردن یاشدن
sacks U اخراج کردن یاشدن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
out U اخراج کردن اخراج شدن
out- U اخراج کردن اخراج شدن
outed U اخراج کردن اخراج شدن
extract U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts U گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
banish U اخراج بلد کردن دور کردن
banished U اخراج بلد کردن دور کردن
banishes U اخراج بلد کردن دور کردن
banishing U اخراج بلد کردن دور کردن
evacuate U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates U اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating U اخراج خارج کردن یا شدن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
rusticate U با اخراج تنبیه کردن
To dismiss (discharge) someone. U کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
boot out <idiom> U اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
run out <idiom> U به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out <idiom> U اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
Other Matches
red card U علامت اخراج اخراج بازیگر
undesireable discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
dishonorable discharge U اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
ejection U اخراج
evictions U اخراج
dismissals U اخراج
excomminucation U اخراج
eviction U اخراج
disqualifies U اخراج
rustication U اخراج
extrusion U اخراج
dislodgement U اخراج
disqualified U اخراج
lay off U اخراج
dismissal U اخراج
disqualify U اخراج
deposal U اخراج
disqualifying U اخراج
the boot U اخراج
out lawry U اخراج
banishment U اخراج
evacuation U اخراج
firing U اخراج
expulsions U اخراج
deportation U اخراج
expulsion U اخراج
ouster U اخراج
foul out U اخراج
deports U اخراج
deporting U اخراج
deported U اخراج
exclusion U اخراج
deport U اخراج
suspension U اخراج موقت
out U اخراج بازیگر
xenelasia U اخراج بیگانگان
dismissal U اخراج از شغل
deportee U اخراج شده
walking papers <idiom> U برگه اخراج
dismissal U انفصال اخراج
suspensions U اخراج موقت
outed U اخراج بازیگر
expulsions U اخراج از کشور
clearing out [of a place] U اخراج [از مکانی]
out- U اخراج بازیگر
bad conduct discharge U اخراج از خدمت
deportation U اخراج از کشور
let go <idiom> U اخراج شدن
avaunt U دستور اخراج
dismissal U اخراج از خدمت
expulsion U اخراج از کشور
give someone the ax <idiom> U اخراج شدن
dismissals U اخراج از شغل
deportees U اخراج شده
send-off U اخراج بازیگر
excommunicable U سزاوارتکفیریا اخراج
brush off U اخراج بی ادبانه
expellable U قابل اخراج
dismission U انفصال اخراج
get the ax <idiom> U اخراج شدن
reseau U اخراج اشعه
send off U اخراج بازیگر
dismissals U اخراج از خدمت
dismissals U انفصال اخراج
send-offs U اخراج بازیگر
pink slip <idiom> U برگه اخراج از شغل
dismisses U سوزاندن توپزن و اخراج او
dismiss U سوزاندن توپزن و اخراج او
game misconduct penalty U 01 دقیقه اخراج بازیگرخطاکار
dismissing U سوزاندن توپزن و اخراج او
boot U اخراج چاره یافایده
wrongful dismissal U انفصال یا اخراج ناروا
duck U اخراج توپزن بی امتیاز
ducks U اخراج توپزن بی امتیاز
ducked U اخراج توپزن بی امتیاز
discharges U اخراج تخلیه الکتریکی
discharge U اخراج تخلیه الکتریکی
duckings U اخراج توپزن بی امتیاز
misconduct penalty U جریمه 01 دقیقه اخراج
explusion foul U خطای منجر به اخراج
ejectable U قابل دفع یا اخراج
back azimuth method U گرای معکوس در اخراج اشعه
minor penalty U خطای کوچک و 2 دقیقه اخراج
He was deported from Iran. U اورااز ایران اخراج کردند
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
He was dismissed though (while) he was in fact innocent. U اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
major penalty U اخراج بازیگر برای 5 دقیقه
extrusive U اخراج کننده بیرون امده
yorked U توپزن سوخته و اخراج شده کریکت
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
penalty time keeper U حساب نگهدار پنالتیهاو مدت اخراج بازیگران
to get [be given] your card [British E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
They are openly seeking his being sacked. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
not out U توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
to get [be given] the pink slip [American E] <idiom> U برگه اخراج از شغل را گرفتن [اصطلاح روزمره]
exclusion U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
disqualifications U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
disqualification U اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
man down U بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
blind score U امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
outed U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out- U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
out U مربوط به 9بخش اول زمین 81 بخشی گلف سوختن یا اخراج توپزن
expellee U افراد اخراجی از مملکت اخراج شدگان یا تبعید شدگان سیاسی تبعیدی
deportee U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
deportees U محکوم به تبعید یا اخراج تبعید شده
extraction U عمل اخراج در عمل سلاح
foul U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled U فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com